مامان بزرگم سیزده سالش بود عروس شده بود ولی هنوز پریود نشده بود میگفت این محلیا منو بردن وسط جنگل که پری بیاد منو بوس کنه پریود بشم و پریودم شدهبود
از اون موقع به بعد یه چیزی تو گردنش مینداخت کثه سنگو چرم یه روز بهش گفتم عزیز اینو از گردنت در بیار این چیه اخه گفت آخه از تو جنگل پریا میان میبرنم