اومدم چند تا لیوان رو انتقال بدم به آشپزخونه. یکیشون نصفه چایی بود. و افتاد...
و تلاش کردم هر طور شده جلوی زمین خوردش رو بگیرم.
و خیس شدم.
و هر چی بیشتر تلاش کردم بگیرمش.
بیشتر خیس شدم.
و آخرش هم خورد زمین رو هم خیس کرد.
آههه خدااای من...
آه ای سرنوشت...